-
حرکت
دوشنبه 12 مردادماه سال 1388 22:36
اگر از کسی حمایت می کنیم، به خاطر اعتقادات و تفکرات خودمان است.اگر به خیابان می رویم با تصمیم و مسئولیت خودمان است. اگر کشته شویم یا کتک بخوریم هم نتیجه عمل خودمان است. فکر می کنیم ولی می دانیم از خطا بری نیستیم، به هر حال گله گوسفندان نیستیم. در یک روز بهاری/ تو یک طرح ابتکاری همه مارو بستند به گاری / بردند برای...
-
دوره فریادها
شنبه 10 مردادماه سال 1388 16:00
روزهای تازه ای آغاز شده؛ هر روز می تواند روز تازه ای باشد، ولی معمولا آنقدر روزمره ایم که دمیدن صبح تازه را حس نمی کنیم، چنانکه هنوز غروب نشده روز گریخته است. چند زمانیست که اما روزمرگی از ما گریزان است. مدتی است که هر روزمان، روزی تازه است. روزهای فریاد، روزهای هراس، روزهای امید، روزهای خنده، روزهای گریه.... و روزهای...
-
تقلب
چهارشنبه 6 خردادماه سال 1388 23:49
بوی جوی مولیان آید همی/ یاد یار مهربان آید همی ریگ آموی و درشتی راه او /زیر پایم پرنیان آید همی آب جیحون از نشاط روی دوست /خنگ ما را تا میان آید همی ای بخارا شاد باش و دیر زی /میر زی تو شادمان آید همی میر ماه است و بخارا آسمان /ماه سوی بوستان آید همی میر سرو است و بخارا بوستان/ سرو سوی بوستان آید همی آفرین و مدح سود...
-
شمیم
چهارشنبه 30 اردیبهشتماه سال 1388 22:32
دیشب سرزده به خوابم آمدی؛ خانه دلم را روشن کردی. و چه زیباست لحظه ای با تو بودن، حتی در خواب. دیشب سرزده به خوابم آمدی؛ وقتی به زغال دلم می دمیدی، سرخی آنرا ندیدی؟ گرمای آن تنها چیزیست که برایم مانده - آن هم ازآن توست. دیشب سرزده به خوابم آمدی؛ قدم بر دیده ام نهادی. نوری بودی در ظلمات این شب تار. و صد افسوس که این شب...
-
شرح آوارگی
دوشنبه 28 اردیبهشتماه سال 1388 20:04
خواستم مساله عشق تو را حل کنم، خودم را زیر رادیکال دار زدم.
-
نگاه
یکشنبه 6 اردیبهشتماه سال 1388 21:19
سالها از آخرین باری که تو را دیدم می گذرد. سالها از آخرین باری که با من حرف زدی می گذرد.سالها از آخرین باری که با تو حرف زدم می گذرد. سالها از آخرین باری که در چشمان تو خیره شدم می گذرد. سالهاست که تو را از دست داده ام، هر چند سالهاست بر پرده چشمانم نشسته ای. سالهاست نگاهم را به هر سو می چرخانم، شاید دوباره تو را...
-
ناپرهیزی
یکشنبه 27 بهمنماه سال 1387 22:55
امروز دلم گرفته بوده / آواز حزین سروده بوده امروز هوا چقدر کثیفه / معشوقه من چقدر نحیفه تنهایی من چقدر دراز شد / زیپ دهن تو باز که باز شد اون بچه چاق چرا کتک خورد / اون مرد تپل فقط پفک خورد این دختره با موهای مشکی / بنشسته تو پارک با یک پیراشکی بی تو غم من چه جانگداز است / قورباغه چاق همان گراز است انگار همیشه مرده...
-
مساله شناخت
دوشنبه 7 بهمنماه سال 1387 23:07
خلا؛ بیابانی لم یزرع؛ ترس؛ ناامیدی؛ پوچی؛ تنهایی. این همه آن چیزی است که برای من مانده است. حتی دیگر رویایی نمانده، چه رویا زاده امید است؛ شاید هم برعکس؛ چه می دانم. تنها می دانم که درحال سقوط در چاهی هولناک هستم؛ چاهی که انتها ندارد. و این چاه ویل من است، نه ... من طعمه این چاه ویلم. زمانیکه سقوط آغاز شد، ناامیدانه...
-
عدم
یکشنبه 6 بهمنماه سال 1387 21:01
احساس می کنم بی خاصیت ترین موجودی هستم که تاکنون خلق شده است. احتمالا خود خدا هم نمی تواند بفهمد که چطور چنین گندی بالا آورده است. سایر موجوداتی که « هستند » بخشی از پیکره طبیعت را می سازند، شکل دهنده دنیایند. آدمها - جدا از اراجیف مربوط به سیاه، سفید و خاکستری - یا خوبند یا بد، لااقل « هستند ». اما من چنان « هستم »...
-
من را اشتباهی آفریدی
سهشنبه 24 دیماه سال 1387 23:45
به آسمان نگاه می کنم، نیستی. به زمین نگاه می کنم، نیستم. اشک در چشمانم حلقه می زند. دوست ندارم کسی گریه ام را ببیند؛ باز هم سرم را به طرف آسمان بر می گردانم.
-
آدم ها و حرف ها
دوشنبه 9 دیماه سال 1387 22:20
آدم باید حرف بزند. شاید این مهمترین تفاوت آدمهای زنده و آدمهای مرده باشد. اما مشکل اینجاست که آدم نباید حرف بزند، نمی تواند حرف بزند. آدم برای حرفهایش به مخاطب نیاز دارد. آدم ها چند دسته اند: آدم هایی که دوستت دارند و برایشان اهمیت داریم و آدمهایی به هردلیل مجبورند مدتی با هم باشند یا ناخواسته در کنار هم هستند و روابط...
-
سگها و گرگها
شنبه 30 آذرماه سال 1387 19:26
1 هوا سرد است و برف آهسته بارد / ز ابری ساکت و خاکستری رنگ زمین را بارش مثقال ، مثقال / فرستد پوشش فرسنگ ، فرسنگ سرود کلبه ی بی روزن شب / سرود برف و باران است امشب ولی از زوزه های باد پیداست / که شب مهمان توفان است امشب دوان بر پرده های برفها ، باد / روان بر بالهای باد ، باران درون کلبه ی بی روزن شب / شب توفانی سرد...
-
هنوز نفس می کشم
جمعه 10 فروردینماه سال 1386 02:10
هیچ وقت آدم با ایمانی نبودم و هیچ نشانه ای از خدا ندیده ام، هروقت به آسمان نگاه کرده ام اگر روز بوده، جز چند تکه ابر و فضایی آبی رنگ و خالی و اگر شب بوده، جز تاریکی و چند ستاره، چیزی ندیده ام. من می دانم که یکی از بدترین و مخوف ترین موجوداتی هستم که در این دنیا به وجود آمده یا به وجود خواهد آمد. می دانم که اگر من...
-
آواز کلاغ
دوشنبه 6 فروردینماه سال 1386 09:37
امشب دل من اسیر یار است آواز کلاغ، قارقار است در پردۀ گوش آن خر کور فریاد زنند، از رهِ دور آن مردک زورگویِ خائن بشکسته دماغ مرد کاهن همسایه ما دیو سپید است پایان شب سیه، سفید است قورباغه نر همان وزغ نیست روباه شکار گورخر نیست گوش خر من بسی دراز است انبار عسل پر از پیاز است درد دل من ز بوی ماهی است ای دوست چه وقت خاک...
-
برای تو
شنبه 4 فروردینماه سال 1386 18:24
گفته بودم که می توانی با من بیایی و نیامدی. ترسیدی گرفتار خیالات بشوی. تو خودت خوب می دانی که خواب، وادی خاصی است - که تنها می شود با زبان خواب تعریفش کرد. این پدیده شگفت انگیز اکتسابی نیست. تجربه در آن امکان پیدا نمی کند. نمی شود برای دیدن یا ندیدن تمرین کرد. خواب، تنهاترین تجربه مرگ است، همین. تا وقتی چشمهایت بازند،...
-
دوست نادان دشمن دانا
شنبه 4 فروردینماه سال 1386 01:50
من اگر به جای امریکا و اسرائیل بودم، عوض اینکه اینهمه زور بزنم و بالا برم، پایین بیام تا ایران تحریم بشه یا اینکه حمله ای چیزی راه بندازم، و خودمو خسته کنم و به دردسر بندازم، با خیال راحت می رفتم تعطیلات، مثلا لب ساحل؛ یا از این جور چیزها. اصلا ما به دشمن نیاز نداریم، دولت خودمون داره تیشه به ریشه مملکت میزنه، دیگه چه...
-
سال نو
چهارشنبه 1 فروردینماه سال 1386 03:00
از شب امشب تا صبح فردا به اندازه گذشت یک سال فاصله است، «خیلی دور، خیلی نزدیک». چرا مد شده هرکی درباره نو شدن سال و نو شدن روز و نو شدن طبیعت حرف بزنه؟ حداقل من که فرقی بین 29 اسفند و اول فروردین نمی بینم.چرا؟ چون فرقی نداره. درختا که خیلی وقته جوونه زدن، حتی بعضیاشون گل هم دادن. هوا هم که یه مدتیه گرم شده، گاهی هم...
-
حال من بی تو
سهشنبه 22 اسفندماه سال 1385 14:13
امروز کاملاً مسخ شده ام. کافیه یکی یه گیر کوچولو بده تا پاچشو بگیرم، اساسی. در مسیر تناسخی _که به جای مسیر تکامل در آن افتاده ام _ کم کم دارم به جاهای ناجور میرسم و همین الان تابلوی راه باریک می شود را رد کردم. احساس آن خر محترمی را دارم که توی گل گیر کرده، نه راه پس دارد نه راه پیش. البته وضع بدتر از این حرفهاست،...
-
مرگ
یکشنبه 20 اسفندماه سال 1385 23:19
رسول ملاقلی پور مرد، همه آدمها می میرند. زندگی او در دنیای دیگر از حوزه دسترس و ادراک ما خارج است. ما تنها قادریم در مورد زندگی در این دنیا حرف بزنیم و حوزه شناخت ما محدود به این جهان است. تنها چیزی که از عهده ما برمی آید طلب مغفرت برای شخص درگذشته است. من فکر نمی کنم ملاقلی پور به طلب مغفرت انسان حقیری چون من نیاز...
-
تعجب
شنبه 19 اسفندماه سال 1385 00:39
من نمی دونم چه طور وبلاگ حذف شد؟ ولی پوست من کلفته. دوباره می نویسم.